خوش به حالــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــت...

 

تا تو رفتی همه گفتند


که از دل برود هر آنکه از دیده برفت


و در آن لحظه ی نا باوری و غصه ی من خندیدند


و تو ای کاش میدانستی که در این تنگ بلور شفاف


ماهی سرخ تو زندست هنوز


و در این کلبه ی سرد


یادگار تو بجاست


و تو ای کاش که می آمدی


و میدیدی


که از دل نرود هر انکه از دیده برفت . . .

یک شنبه 29 دی 1392 10:13 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

یه بچه دیدم که داشت گریه میکرد و میگفت هیچ کس با من بازی نمیکنه !

تو دلم گفتم تو بزرگ شو . . . ببین چه بازی هایی که باهات نمیکنن . . .

جمعه 27 دی 1392 21:36 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 دلــــــــــــــــــت که شکست،
ســـــــــــــــرت را
بگیر بـــــــــــــالا ..!
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی ،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…
صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،
رنجت را پنهان تر....!

 

*فاطمه

جمعه 27 دی 1392 21:30 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

حلالت  نمیکنم

دلیل  دوست  نداشتنت  را  فهمیدم

دلیل  همه  کارهایت را . با  چشم  گوش  خودم  شنیدم

فقط وجود  داشتی . وعذابت  وزخم  زبانهایت و حرفهایی دیگران 

وچشمهایی  که  مرا مقصر می دیدند

ز بان  باز  میکردی بی  معرفت

میگفتی

چرا  حالا

این  قدر  عذابم  دادی  وداغی  که بر  دلم  نشاندی.

گذر  زمان  همه چیز  را  ثابت  میکند

ازارهایت  مثل  خون  است  می ماندو 

پاک  نمی شود و من حلالت نمی کنم

مثل سالهایی که  رفت و  داغی  که  بر  دل  نشاندی

مثل اشکهایی که  بر  روی  گونه  هایم  خشک  شد

مثل ارزوهایی که  در  دل ماند

مثل  حبابی  که ساخته  بودی  و  من ساده برای  زندگی

 

بمان با  ارزوی  مرگ با چشمانی به  رنگ دروغ

 تا با تلنگری  بترکد ان چه ساخته ای.

 

 

*فاطمه

جمعه 27 دی 1392 21:18 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

 

خدایا !


من دلم قرصه !


کسی غیر از تو با من نیست


خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست


کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته


یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته


فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم


که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم


خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن


شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن

 

*فاطمه

یک شنبه 8 دی 1392 22:41 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

چه جوری بتونم تحمل ندارم تو یادم بده

 

با این حال ابری چجوری نبارم تو یادم بده

 

تو این روزای بی رویا دارم جون می کنم امانمی میرم

 

هنوزم یادمه حرفات به این زودی فراموشی نمیگیرم

 

*اهنگ مثه پاییزی ومیری از شهاب رمضان خیلی قشنگه*

 

دو شنبه 2 دی 1392 19:38 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

بچــــه که بودم فکـــر میکردم فقـــط زنبــــورها نیش میزننـــد


بـــــــزرگ شدم


دیـــدم، شنیـــدم، رفتــــم، آمـــدم


و یــــاد گرفتــــم


نــــه، آدمها هم نیــــش میزننـــد


هر چقـدر صمیــــــمی تر، عزیزتر


نیششـــان ســـــمی تــــر !

چهار شنبه 13 آذر 1392 13:15 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .


اما . . .


من جلوی دهانش را میگیرم


وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!


این روزها من . . .


خدای سکوت شده ام


خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!!


آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . . .!!

دو شنبه 11 آذر 1392 21:58 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

جمعه 8 آذر 1392 19:5 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

آه خدایا . . .


عجب دورانی بود


کودکی . . .


التیام زخمهایش


بوسه های گرم و صادقانه بود


و اکنون . . .


گذشت زمان


التیامی بر زخمها نیست


یادمان می دهد


چگونه با درد زندگی کنیم

 

*فاطمه

شنبه 2 آذر 1392 6:11 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

 

 

ﺩﻧﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﻘﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺸﻴﺪ |:

 

ﺍﻭﻟﺶ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ …

 

ﺑﻌﺪﺵ ﺣﺲ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺟﺎﺵ ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ ﺭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺑﺘﻪ …

 

ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪﺭﻭﺯﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﯽ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ . . . !

 

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻧﻪ

پنج شنبه 30 آبان 1392 6:11 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

 

*فاطمه

یک شنبه 26 آبان 1392 12:54 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

اینهمه فاصله روفقط خدامیتونه برداره...

خییلی دوره ازم

 

*فاطمه

جمعه 24 آبان 1392 19:16 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

چهار شنبه 22 آبان 1392 22:6 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

امشب وقوع مرگ تو را جار میزنند،

 

رخسار ماه را غم و زنگار میزنند،

 

نوزادها برای علی اصغرت هنوز....

 

با اولین تنفس خود زار میزنند!

 

سمیه

 

 

چهار شنبه 22 آبان 1392 19:48 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

چهار شنبه 22 آبان 1392 8:5 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

 

به نظر علی اصغر کوچک یا علی اصغر کمکم کن...

 

*فاطمه

شنبه 18 آبان 1392 8:28 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

حرفهای زیادی بلد نیستم . . .


من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت


که حرفهایم را دزدید


از عشق چیزی نمی دانم


اما دوستت دارم...کودکانه تر از آنچه فکر کنی

پنج شنبه 16 آبان 1392 9:7 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

 

 

سمیه

 

سه شنبه 14 آبان 1392 22:36 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

مینویسم برای طـــــــو...

 

غلط املایی م رانگیر

 

طـــــــوهمه جا باهمه فرق داری...نسترنم

 

برای من همین خوبه بدونی بی تو نابودم

اگه جایی ازت گفتن بگم من عاشقش بودم

همین که حال من خوش نیس همینکه قلبم آشوبه

توخوش باشی برای من همین بدبودنم خوبه

 

 

*فاطمه

 

یک شنبه 12 آبان 1392 13:19 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

دلم لک زده .. !!

 


برای یک عاشقانه ی آرام .. !!

 


که مرا بنشانی بر روی پاهایت .. !!

 


بگذاری گله کنم ،،

 


از همه این کابوسهایی ،،

 


که چشم ترا دور دیده اند .. !!

 

 

برای نسترن که خیلی وقته ازش هیچ خبری ندارم و

 

دلم تنگشه...

 

 

*فاطمه

یک شنبه 12 آبان 1392 13:8 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

این روز ها...

اگــــــــــــ ــــــــــــــر خون هم گــــ ــریه کنی..!

عمق همدردی دیگـــران با تو~

یک کلمه است:آخی...!

 

*فاطمه

پنج شنبه 9 آبان 1392 12:25 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

گفت:اینقدر سیگار نكش میمیری. . .


گفتم:اگه نكشم میمیرم. . .


گفت:اگه بكشی با درد میمیری. . .


گفتم:اگه نكشم از درد میمیرم. . .


گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره. . .


گفتم:هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟. . .


یه كم نگاهم كرد و گفت:بكش از تنهایی بهتره...

*فاطمه

دو شنبه 6 آبان 1392 6:37 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــدن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،


شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!


و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام...


تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....


دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................


نمیــــفروشــــــــم​..!!!!
 
 
*فاطمه
پنج شنبه 2 آبان 1392 16:45 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

دیگه برو واسه همیشه که قیدتو زدم

 

خب منم دیگه عین تو بدم

 

دروغ میگفتی دوسم داشتی

 

منم تصمیم گرفتم دل به تو ندم

آرمین...

 

 

 

*فاطمه

دو شنبه 29 مهر 1392 6:39 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

بر خاک بخواب نازنین تختی نیست؛

 

آواره شدن حکایت سختی نیست؛

 

از پاکی اشکهای خود فهمیدم؛

 

لبخند همیشه راز خوشبختی نیست!!

 

 

سمیه

 

 

شنبه 27 مهر 1392 22:57 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

حواست هست خدا؟…

 صدای هق هق گریه هام...

از گلویی میاد که تو گفتی از رگش به من

نزدیکتری !

حواست هست خدا؟...

هر وقت صدای شکستن خودمو شنیدم....

گفتم باشه منم خدایی دارم...



حواست هست خدا؟…

 از بچگی تا الان هر وقت زمین خوردم

 و به سختی پاشدم یه جمله شنیدم

 "غصه نخور خدا بزرگه"

 

 حواست هست غصه هام داره سنگینی میکنه؟

 حواست هست خیلی وقته چشام بارونیه؟

 حواست هست نفس کم آوردم؟

 خدایا نفس میخوام خوشی میخوام...

زندگی میخوام…

خدایا یه خنده از ته دل میخوام ...

 خدا،بازم قلبمو شکستن…

 

 

*فاطمه

شنبه 27 مهر 1392 11:40 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

 

 

سمیه

 

دو شنبه 22 مهر 1392 17:27 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

چقدر دلتنگ نسترنم...

خیلی وقتا همینجوری بی هوا هواشو میکنم

اما الان دلتنگی بهم فشار آورد

آخه اون شریک رویاهای خوب وشیرین منه...

سخته این وب بدون نسترن سخته

اما مینویسم مینویسم تا بیاد بلاخره میاد

ومن به امید اون روز مینویسمگریهگریهگریه

 

 

به احساست وفادارم

به حسی ک نیازم بود

تواین دنیا فقط عشقت تنها امتیازم بود

برای دیدنت دارم تموم شهرو میگردم

یه کم کمتر اگه بودی بهت عادت نمیکردم

 

*فاطمه...

 

یک شنبه 21 مهر 1392 17:26 |- فاطمـــه و سمیـــه -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد